پارت سی و هشتم :

نمیخواستم تنهایشان بگذارم
رفت و پشت و سرش راه افتادم
در را زد و داخل شد
ولی میتوانستم چیزی برای ارباب بیاورم تا درد سرش کمتر شود
چای زعفران را دم کردم
کنارش پماد های پدرم که پنهانش کرده بودم را در سینی گذاشته با احتیاط از پله ها بالا بردم
در نیمه باز بود و رعنا نبود
ارباب سرش را بین دست هایش گرفته بود و فشار میداد
سینی را روی میز گذاشتم و پماد را برداشتم

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مرضیه

    ۴۰ ساله 00

    واقعا مارو مسخره کردی با این پارت ها خو الان چی شد ...

    ۲ ماه پیش
  • زهرا خزائی | نویسنده رمان

    کسی کسی رو مسخره نکرده از دی ماه پارت ها بلند میشن خانم

    ۲ ماه پیش
  • معصومه

    00

    عالیه حیف که دیر به دیر و کوتاه ارسال میشه

    ۲ ماه پیش
  • سحر

    ۳۴ ساله 41

    تروخدا یکم به مخاطبینتون احترام بذارید ۴ خط شد پارت؟مگه جمله سازی؟

    ۲ ماه پیش
  • زهرا خزائی | نویسنده رمان

    حتما نطر شما رو اعمال خواهیم کرد

    ۲ ماه پیش
  • ندا

    50

    وجدان داستان کودک نیست که چهارخط مخاطب باامیدمیادبخونه من چندباره میگم ولی متاسفانه نظرمخاطبو نمی بینید

    ۲ ماه پیش
  • زهرا خزائی | نویسنده رمان

    چشم

    ۲ ماه پیش
  • سارا

    00

    پارتا خیلی کوتاهه واقعا به ۵ خطم نمیرسه 😐

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.